صفحه اصلی       نت شارپ       تبلیغات      

خاطره ای از شهید محمدجواد صادقی (2) / مراجعه مستمر در جبهه


یکبار که تازه از جبهه آمده بود، به دیدارش رفتم و گفتم: جواد، شما و برادرت که مرتب جبهه هستید، پدرتان هم که در جبهه کردستان است و خانواده شما تنها. نمیشه شما و آقا جعفر نوبتی به جبهه بروید! متعجبانه به من چشم دوخت و پس از مکثی کوتاه گفت: دائی جان خانواده من تنها نیستند، خدا با انهاست!

!
تلگرام ما

می توانید روزانه خبرهای روز را در ایمیل خود مشاهده کنید

@

جدیدترین هابستن

مشاهده تمام اخبارمشاهده تمام اخبار ←

اخبار اتفاقی بستن

مشاهده تمام اخبارمشاهده تمام اخبار←