امیرعلی، یک شب خیلی بهانه بابایش را میگرفت؛ تا نیمهشب در آغوشم بود و گریه میکرد. چند ساعتی که گذشت، بهانهگیریاش شکل دیگری به خود گرفت و با التماس میگفت «بریم بابا!». به آقا مصطفی گفتم «من نمیدانم! خودت بچه را آرام کن.». چند لحظه بعد...
می توانید روزانه خبرهای روز را در ایمیل خود مشاهده کنید
جدیدترین ها
Method: Translate()
Message: AppId is over the quota
message id=V2_Rest_Translate.DU01.0856.0515T1058.24477B
اخبار اتفاقی
با عضویت در تلگرام ما می توانید روزانه خبرهای روز را مشاهده کنید