دختر شاکی ادامه داد: چهاردهم دی سال 90 بود که از دفتر پیک به خانه ما زنگ زدند و گفتند حال پدرم بد شده است. وقتی به دفتر پیک رفتیم، مدیر موسسه گفت: پدرم عصر به آنها زنگ زده و درحالی که نفسنفس میزده گفته یک نفر او را در جاده با چاقو زده است. آنها خودشان را به محلی که پدرم آدرس داده بود رسانده، اما با جنازه پدرم روبهرو شده بودند. عابرانی که از آن محل میگذشتند، پیکر نیمهجان پدرم را ندیده بودند تا او را به بیمارستان برسانند.آن شب را هیچ وقت از خاطر نمیبرم.