مینویسم بامداد ، خسته شد دستانم از شب تا سحر ، یک دو دیقه استراحت ، بس کنم ؟ آخر از چشمان من ، یک دم آن روی پری گون رد نشد ، درد من درمان نشد ، رفتنت سامان نشد ، سرو طوفان زده ی سیل نبرده ، خم شد ،شاعر:محسن قادری
مینویسم بامداد ، خسته شد دستانم از شب تا سحر ، یک دو دیقه استراحت ، بس کنم ؟ آخر از چشمان من ، یک دم آن روی پری گون رد نشد ، درد من درمان نشد ، رفتنت سامان نشد ، سرو طوفان زده ی سیل نبرده ، خم شد ،
شاعر:محسن قادری
می توانید روزانه خبرهای روز را در ایمیل خود مشاهده کنید
جدیدترین ها
Method: Translate()
Message: AppId is over the quota
message id=V2_Rest_Translate.DU01.0856.0515T1058.24477B
اخبار اتفاقی
با عضویت در تلگرام ما می توانید روزانه خبرهای روز را مشاهده کنید